بغض

13




بغضی غمین از پشت گوشی گفت
این آخرین ترس جدایی هاست
مردی سرود مرگ را می خواند
در ارتباط ثابت و سیار
یک لحظه باید می شمردم من
این بغض را در لحظه ی دیدار
فصل غزل در قعر تنهایی
پاییز هم آنرا مکرر کرد
ای آخرین قدیس این جنگل
من قصه های رو به پایانم
پیمانه ها در باد می رقصند
با یک غزل، یک جام و تنهایی
در می کشم لا جرعه این بغضی
کز آخرین دیدار در یاد است.



۴/آبان/۹۴













صفحه قبل ـ0ـ<<<<<ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ>>>>>ـ0ـ صفحه بعد