همراز من

13





من خواستم از در در آیم لیک در زندان شدم
بر خاستم معبد رَوَم ، همصحبت شیطان شـدم
پیموده ام راه بدان ، بنشــسته ام با ناکـــسان
با خصم خود دربتکده همرازو هم پیمان شدم
رفتم به سوی خالقم راحت شود وجـــدان من
جستم و راهش یافتم اما به بت پنـهان شــدم
در دیر و اندر بتکده در معبد و در صـــومـعه
پیرم به من آموخت تا درجرگه ی خوبان شـدم
در این طلوع پاک من د رلحظه های بـــی ریا
با دل بگفتم راز و پس سرشار از ایمان شـدم








کرج ـ 76



صفحه قبل ـ0ـ<<<<<ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ>>>>>ـ0ـ صفحه بعد