ساحل آرامش

13




ـ پدرم ؛

نفرت نفرين شده بود

ـ مادرم ؛

محبت خشکيده ي يک ويراني

هميشه هايم را هرگز هاي وجود پدرم پر مي کرد

و خاموشي مادر در انزواي شب ها

ـ سنگيني سنگ زمان بر دوش

و کوره راه گذشتن از خويشتن در پيش

براي من آيا ساحلي خواهد بود

تا از تلاطم اين بيکرانِ ظلمت

به تنفسي کوتاه

فرود آيم ؟








24/2/87



صفحه قبل ـ0ـ<<<<<ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ>>>>>ـ0ـ صفحه بعد